یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024

حضرت آیت الله جوادی آملی در پاسخ به سئوالی مبنی برروش های تفسیری اهل بیت (ع)گفتند : روشی را كه اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) طى كرده و امضاء نموده‌اند، يك راه ‏عمومى است كه ديگران نيز مى‌توانند آن طى نمايند.‏

به گزارش مرکز خبر حوزه، معظم له در پاسخ پرسشی در خصوص روش‌هاى تفسيرى اهل‌بيت (ع) این گونه نظر  خود را بیان کرده‌اند:اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) چون ظاهر قرآن را حجّت مى‌دانستند، آنچه را كه از لغت، جمله، قراين، ‏سياق و فرهنگ محاوره به دست مى‌آيد و ظاهر آيهٔ و يا سورهٔ ناميده مى‌شود، حجّت مى‌دانستند، و به ‏ظاهر قرآن استدلال كرده و آيهٔ را تفسير مى‌كردند، و اين طريق كه آنها طى كرده و امضاء نموده‌اند، يك راه ‏عمومى است كه ديگران نيز مى‌توانند طى نمايند.‏

*منهج تفسیری ائمه(ع)

‏2ـ نوع دوم از منهج تفسيرى ائمه (عليهم‌السّلام) مربوط به تعيين حدود احكام و شرايع الهى است، و ‏اين نوع مختص به ائمه (عليهم‌السّلام) بوده و ديگران از آن بى‌نصيب هستند، و در اين طريق آنها مطلقهاى ‏قرآنى را مقيّد كرده، و تخصيصات مربوط به عمومات را ذكر مى‌نمايند، و شرايط و يا موانعى را بيان مى‌دارند.‏ اين نوع از تفسير، از ظاهر و لفظ عبارات قرآنى و از سياق آيات، جملات و كلمات به دست نمى‌آيد. مانند ‏قيد و يا شرطى كه براى نماز صبح، ظهر و يا عصر ذكر مى‌شود، مثل اينكه نماز صبح دو ركعت باشد و بلند ‏خوانده شود. بسيارى از امورى كه شرايط، موانع، حدود، قيود و تخصيصات را بيان مى‌دارد، و مبهم‌ها را معين ‏مى‌كند، از اين قبيل است، و آن بخشى از تفسير اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) كه عهده‌دار اين امور است، ‏مختص به ائمه (عليهم‌السّلام) بوده و از راه وحى به دست مى‌آيد. پيامبر اسلام (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) وحى ‏تشريعى را از خداوند سبحان دريافت مى‌دارد و ائمه (عليهم‌السّلام) چون داراى رسالت و نبوّت نيستند وحى ‏تشريعى دريافت نمى‌كنند. امّا از وحيهاى تسديدى و إنبائى و از الهام و اقسام ديگر وحى بهره مى‌برند.

*نگاهی به باطن قرآن‏

‏3ـ نوع سوم تفسير ائمه (عليهم‌السّلام) مربوط به باطن قرآن است. قرآن كتابى است كه نازل شده ‏است و نزول آن به تجافى نيست بلكه به تجلّى مى‌باشد.‏ نزول قرآن مانند نزول باران نيست، باران وقتى كه از ابر فرود مى‌آيد، به تجافى نازل مى‌شود و در نزول به ‏تجافى، قطرهٔ باران تا زمانى كه در بالا هست در پايين نيست و چون در پايين منتقل شود در بالا نخواهد بود.‏ نزول قرآن همانگونه كه على (عليه‌السّلام) در نهج‌البلاغه به آن اشاره مى‌كند به نحو تجلّى است و از ‏بيانات نورانى امام صادق (عليه‌السّلام) و ديگر ائمه (عليهم‌السّلام) نيز اين حقيقت استفاده مى‌شود. ‏‏«فَتجَلّى لهُم سُبحانَهُ فى كتابِهِ من غير أن يكونوا رأوه»(1) يعنى، خدا در كتاب خود، قرآن، براى ‏بندگانش تجلّى كرده است و آنها او را نمى‌بينند.‏ نزول به تجلّى غير از نزول با تجافى است. در نزول به تجلّى آن حقيقت، در عين حال كه در مبداء و منبع ‏هست مرحلهٔ وسطى و رقيق شدهٔ آن به اوسط مراحل و مرحلهٔ نازل‌تر و رقيق‌تر شدهٔ آن به پايين‌ترين ‏مراتب مى‌رسد و از اين طريق در دست ديگران قرار مى‌گيرد.‏ انسان اگر يك مطلب عقلى و عملى را، بعد از آن كه در ذهن با تحقيق مجتهدانه به آن پى برد نازل كرده، ‏و بنويسد، اين نزول به تجلى است. مطلب علمى كه از ذهن تنزل پيدا مى‌كند مانند اشكى نيست كه از ‏چشم پايين مى‌ريزد. زيرا در اين صورت بعد از تنزل مطلب، در قلب و ذهن فرد چيزى باقى نخواهد ماند.‏ در هنگام تنزل يك مطلب علمى نخست در محدودهٔ خيال، براى آن، يك مقدمه، چند فصل و يك خاتمه و ‏همچنين فارسى و يا عربى نوشتن آن در نظر گرفته مى‌شود و بعد از آن دست به قلم برده و مقاله يا كتابى ‏تدوين مى‌گردد و يا آن كه سخنرانى و گفتارى در مدّت يك ساعت و مانند آن ارائه مى‌گردد و اين سخنرانى يا ‏كتاب كه به تجلّى نازل شده، داراى دو طرف است، يك سوى آن در معرض شنيدار و ديدار ديگران و سوى ‏ديگر كه طرف بالا و عميق آن است به ذهن گوينده و نويسنده متعلق است و كسى كه آن را شنيده و يا ‏مى‌خواند گاه از فهم آن و صعود به مقصود، باز مى‌ماند و گاهى ديگر به مقصود گوينده و نويسنده است راه ‏مى‌يابد.‏ معرفت نفس انسان در شناخت آثار الهى مفيد است و از آن براى كيفيت نزول قرآن مى‌توان استفاده ‏كرد.‏ قرآن كه به نحو تجلّى تنزل كرده است ريشهٔ اصلى آن در ام الكتاب است و خداوند سبحان از جايگاه آن ‏بدين‌سان خبر مى‌دهد: «و انّه فى امّ الكتاب لدينا لعلّى حكيم»(2) يعنى، به درستى كه آن در ام الكتاب ‏در نزد ما است و همين كتاب در نزول به تجلّى به صورت عربى مبين ظاهر مى‌شود و اين حقيقت در همهٔ ‏مراحلى كه از ام‌الكتاب تا عربى مبين به وساطت فرشتگان و مانند آن به تجلّى طى مى‌كند، قرآن است و ‏چون در همهٔ مراحل قرآن است كسى كه با لغت عربى و مانند آن آشنا است در همان محدوده از آن ‏استفاده مى‌كند، و كسى كه به راه نزول قرآن آشنا باشد از ظاهر پى به باطن مى‌برد و از باطن به باطن ‏باطن.‏ اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) نيز فرموده‌اند كه براى قرآن ظاهر و باطنى است و براى باطن آن باطن ديگر ‏است و براى باطن باطن آن بر همين قياس باطنى مى‌باشد.‏ پس يكى از راههاى اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) در تفسير قرآن اظهار و بيان باطن قرآن است، زيرا آنها به ‏بطن‌هاى قرآن انس كامل دارند و به سيرى كه قرآن در آن نزول كرده آشنا هستند، و طى اين راه تا پايان و به ‏نحو كامل مختص به آنهاست، ليكن طى برخى از مراحل آن براى صاحبدلانى است كه از راه تهذيب در خدمت ‏قرآن هستند.‏ ‏4ـ نوع چهارم از راهى كه اهل بيت (عليهم‌السّلام) در تفسير قرآن پيموده‌اند و آن را نيز ترويج كرده و بر ‏آن تكيه نموده و شواهدى فراوان را نيز ارائه داده‌اند همان راهى است كه سيدنا الاستاد علامه طباطبايى ‏‏(رضوان‌لله‌تعالى‌عليه) پيموده‌اند و در اين روش برخى از آيات قرآن به كمك بعضى ديگر از آيات تفسير مى‌شوند. ‏ در بعضى موارد اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) آيه‌اى را تفسير مى‌فرمودند و چون از آنها در مورد دليل آن تفسير ‏پرسش مى‌شد، در پاسخ آيه‌اى ديگر را ذكر مى‌كردند چنان كه در زمان يكى از خلفا، مادرى شش ماه پس از ‏ازدواج، فرزند خود را به دنيا آورد، خليفه به رَجم او حكم كرد و اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) با حكم خليفه با ‏استناد به آيات قرآن و از طريق انضمام آيات با يكديگر، مخالفت كردند؛ و بدين ترتيب هم حكم خداوند را بيان ‏نمودند و هم خون بى‌گناهى را حفظ كردند.‏ در يك آيه، مجموعهٔ دوران باردارى تا پايان شيرخوارگى كودك سى‌ماه بيان شده «و حملُه و فصالُه ‏ثلاثون شهراً»(3) و در آيهٔ ديگر، شيرخوارگى كامل دو سال معرّفى مى‌شود. «و الوالدات يُرضعن ‏اولادهنّ حَولين كاملَين»(4) و چون دو سال يعنى بيست و چهار ماه از سى ماه كم شود مدّت شش ماه ‏براى حداقل دوران حمل باقى مى‌ماند.‏ اين نوع از تفسير نظير نوع اوّل يك راه عمومى براى تفسير است و هر انسانى كه در خدمت قرآن بوده و ‏با آن انس بگيرد، مى‌تواند از ارجاع آيات قرآن به يكديگر و جمع آيات، پيام و كلام خاص را از قرآن دريافت دارد.‏ در نوع نخست به ظاهر يك آيهٔ و يا سورهٔ استناد مى‌شود و در آن حال نمى‌توان گفت قرآن در اين مورد ‏اين مطلب را بيان مى‌دارد، بلكه بايد گفت اين آيهٔ و يا اين چند آيه، اين پيام را دارند. وقتى مى‌توان از پيام ‏قرآن دربارهٔ يك مطلب سخن گفت كه همهٔ آيات قرآن در كنار يكديگر مورد توجه قرار گرفته و با اجتهاد، از ‏تفسير برخى آيات نسبت به بعضى ديگر بهره‌برده شود. و در اين مرحله نيز نمى‌توان گفت نظر اسلام در مورد ‏اين مطلب همان است زيرا براى اين ادعا بايد رواياتى را كه دربارهٔ مطلب مورد نظر وارد شده در كمال اجتهاد ‏بررسى نموده و با استعانت از براهين عقلى در خدمت قرآن قرار گرفته و به جمع‌بندى و نتيجه‌گيرى همت ‏گمارد.‏

‏(1) نهج‌البلاغه، خطبه 147.‏ ‏(2) سورهٔ زخرف، آيهٔ 4.‏ ‏(3) سورهٔ احقاف، آيهٔ 15.‏ ‏(4) سورهٔ بقره، آيهٔ 233.‏

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha